آستان و درگاهی که بار یافتن در آن دشوار باشد، برای مثال دل شه در آن مجلس تنگ بار / به ابرو فراخی درآمد به کار (نظامی۶ - ۱۰۷۹)، ویژگی کسی که هیچ کس را نزد خود بار ندهد و راه یافتن به او ممکن نباشد، از نام های باری تعالی
آستان و درگاهی که بار یافتن در آن دشوار باشد، برای مِثال دل شه در آن مجلس تنگ بار / به ابرو فراخی درآمد به کار (نظامی۶ - ۱۰۷۹)، ویژگی کسی که هیچ کس را نزد خود بار ندهد و راه یافتن به او ممکن نباشد، از نام های باری تعالی
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، پرویز، چاولی، تنک بیز، آردبیز، پرویزن، پریزن، گربال، غربال، منخل، موبیز، غربیل، پریز، غرویزن
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، پَرویز، چاولی، تُنُک بیز، آردبیز، پَرویزَن، پَریزَن، گَربال، غَربال، مُنخُل، موبیز، غَربیل، پَریز، غَرویزَن
کسی که اتومبیل، صنایع چوبی و امثال آن را رنگ می کند کنایه از حیله گر، مکار، نیرنگ ساز، فریب دهنده، برای مثال نگه کرد گرسیوز رنگ کار / ز گفت سیاوخش با شهریار (فردوسی۲ - ۶۷۱)
کسی که اتومبیل، صنایع چوبی و امثال آن را رنگ می کند کنایه از حیله گر، مکار، نیرنگ ساز، فریب دهنده، برای مِثال نگه کرد گرسیوز رنگ کار / ز گفت سیاوخش با شهریار (فردوسی۲ - ۶۷۱)
گرگ باز و گرگ بازی. در کاشان متعارف است که گرگ را سر میدهند و مردم از پیش او میگریزند: چندانکه باز یوسف مشغول ترکتاز است در خاطر زلیخا غوغای گرگ باز است. میرزا طاهر وحید (آنندراج)
گرگ باز و گرگ بازی. در کاشان متعارف است که گرگ را سر میدهند و مردم از پیش او میگریزند: چندانکه باز یوسف مشغول ترکتاز است در خاطر زلیخا غوغای گرگ باز است. میرزا طاهر وحید (آنندراج)
کنایه از رنگ برقرار و بی تغیر باشد. (برهان قاطع). کنایه از رنگ ثابت و پایدار است و بعضی گویند رنگ قراری که زود نرود بلکه به آفتاب نشستن و شستن هم چندان کم نگردد. (بهار عجم) ، ثابت رنگ. در بیت اول و سوم از شواهد زیر به معنی پایدار و برقرار مطلق، و در بیت دوم بمعنی ثابت رنگ آمده، ولی صاحب بهار عجم و آنندراج همه این ابیات را برای ’رنگ ثابت’ شاهد آورده اند: فقیرانه کشکول دارد به دست ولیکن پر از نعمت رنگ بست. طغرا (در تعریف رباب از آنندراج). بر خویش گرچه بسته خزان رنگی از غمت خون در دلش ز رشک رخ رنگ بست ماست. ظهوری (از آنندراج). سیاه مستی من رنگ بست افتاده ست خمار صبح ندارد می شبانۀ من. صائب (از آنندراج)
کنایه از رنگ برقرار و بی تغیر باشد. (برهان قاطع). کنایه از رنگ ثابت و پایدار است و بعضی گویند رنگ قراری که زود نرود بلکه به آفتاب نشستن و شستن هم چندان کم نگردد. (بهار عجم) ، ثابت رنگ. در بیت اول و سوم از شواهد زیر به معنی پایدار و برقرار مطلق، و در بیت دوم بمعنی ثابت رنگ آمده، ولی صاحب بهار عجم و آنندراج همه این ابیات را برای ’رنگ ثابت’ شاهد آورده اند: فقیرانه کشکول دارد به دست ولیکن پر از نعمت رنگ بست. طغرا (در تعریف رباب از آنندراج). بر خویش گرچه بسته خزان رنگی از غمت خون در دلش ز رشک رخ رنگ بست ماست. ظهوری (از آنندراج). سیاه مستی من رنگ بست افتاده ست خمار صبح ندارد می شبانۀ من. صائب (از آنندراج)
رسبازنده. ریسمان باز. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 6). کسی که روی ریسمان برود و بازیها کند. (فرهنگ نظام). آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند. بندباز. (فرهنگ فارسی معین). ریسمان باز و بندباز و دارباز، و آن از انواع بازیگران بود که چوبها یا نیهای بلند بر ریسمان در زمین استوار کنند و بر آن ریسمانها و چوبها و نیها برآیند و انواع بازیهای غریب کنند، و آنرا در عرف هند فت گویند که تلفظ آن بر غیر دشوار است. (از آنندراج) : تحقیق سخنگوی نخیزد ز سخن دزد تعلیق رسباز نیاید ز رسن تاب. خاقانی. پای رسن باز که گردد به راه کی به رسن بررود از روی چاه. امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام). کنی اگر ره باریک آدمیت سر مده ز کف چو رسن باز لنگر خود را. محمدسعید اشرف (از نظام)
رسبازنده. ریسمان باز. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 6). کسی که روی ریسمان برود و بازیها کند. (فرهنگ نظام). آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند. بندباز. (فرهنگ فارسی معین). ریسمان باز و بندباز و دارباز، و آن از انواع بازیگران بود که چوبها یا نیهای بلند بر ریسمان در زمین استوار کنند و بر آن ریسمانها و چوبها و نیها برآیند و انواع بازیهای غریب کنند، و آنرا در عرف هند فت گویند که تلفظ آن بر غیر دشوار است. (از آنندراج) : تحقیق سخنگوی نخیزد ز سخن دزد تعلیق رسباز نیاید ز رسن تاب. خاقانی. پای رسن باز که گردد به راه کی به رسن بررود از روی چاه. امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام). کنی اگر ره باریک آدمیت سر مده ز کف چو رسن باز لنگر خود را. محمدسعید اشرف (از نظام)
غربالی را گویند که آن را از موی دم اسب در غایت تنگ چشمی ببافند و چیزهایی را که خواهند بسیار نرم و باریک شود بدان ببیزند. (برهان). موبیز و غربال. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک بیز شود، پالاون و ترشی پالا را گویند و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد و بدان چیزها را صاف کنند. (از برهان)
غربالی را گویند که آن را از موی دم اسب در غایت تنگ چشمی ببافند و چیزهایی را که خواهند بسیار نرم و باریک شود بدان ببیزند. (برهان). موبیز و غربال. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک بیز شود، پالاون و ترشی پالا را گویند و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد و بدان چیزها را صاف کنند. (از برهان)
پنجۀباز. مخلب. (منتهی الارب) : نی نی که همچو چنگل باز است زلف او من پر ز بیم او چو کبوتر همی زنم. معزی. که مرغ در قفس ایمن بود ز چنگل باز. عمعق. کبوتر بچه چون آید به پرواز ز چنگ شه فتد در چنگل باز. نظامی. جهض، رهانیدن صید را از چنگل باز و صیاد. (منتهی الارب)
پنجۀباز. مخلب. (منتهی الارب) : نی نی که همچو چنگل باز است زلف او من پر ز بیم او چو کبوتر همی زنم. معزی. که مرغ در قفس ایمن بود ز چنگل باز. عمعق. کبوتر بچه چون آید به پرواز ز چنگ شه فتد در چنگل باز. نظامی. جهض، رهانیدن صید را از چنگل باز و صیاد. (منتهی الارب)
بازی کننده با سگ. آنکه با سگ بازی کند، معرکه گیری که با سگ بازی کند و سگ را در رقص آورد. (آنندراج) : اگر بود سگ باز از اهل درد چرا با سگ خویش بازی نکرد. میرزاطاهر وحید (از آنندراج). ، آنکه در صورت انسان باشد و در کردار مانند سگ. (ناظم الاطباء)
بازی کننده با سگ. آنکه با سگ بازی کند، معرکه گیری که با سگ بازی کند و سگ را در رقص آورد. (آنندراج) : اگر بود سگ باز از اهل درد چرا با سگ خویش بازی نکرد. میرزاطاهر وحید (از آنندراج). ، آنکه در صورت انسان باشد و در کردار مانند سگ. (ناظم الاطباء)